محل تبلیغات شما

اولین جلسه کار با بچه ها *_* خیلی خوب بود ^_^

با حال سیر از زندگی به موهام رسیدم، زیباترین پسر شهر شدم(اعتماد به سقف را میشکافد)، رفتم بچه ها رو ببینم.

بچه ها فامیلمو پرسیدن، بعد به استاد معلم میگفتن ما رو بذار حلقه استاد (داوینچی!!)

استاد معلم تست ازشون گرفت و ۶ نفرشونو به من سپرد

میگفتم به من بچه های آروم بدید سطحشون هر چی باشه اشکالی نداره بچه های شر رو به من ندید(حال ندارم بچه ها رو جمع کنم)

یکی از بچه ها که قبلا شکارچی گوشی و بازی بود با من بود[پناه بر خدا O_O من اینو چطور کنترل کنم؟]

به انتخاب بچه ها رفتیم یه گوشه خلوت و آروم

اول کار میپرسیدن کی میریم بالاتر؟ گفتم اگه خوب کار کنید این سطح رو یاد بگیرید میریم بالاتر

یکی از بچه ها اولین جلسه بود میومد نمیشناختمش، اسم باقی بچه ها هم یادم نبود(اسم میم میم ^_^ رو دو هفته مرور میکردم تا یادم بمونه)

تکلیف براشون مشخص کردم و یه مقدار هم همون موقع کار کردیم

عجله داشتن بریم برای مسابقه کار کنیم منم شروع کردم باشون کار کردن

اول خوندم گوش کردن، بعد کلمه به کلمه بشون آموزش(مجدد) دادم و با هم خوندیم، تنها هم خوندن ولی باز هم من باشون میخوندم

حالمم داغون بود و صدام تبعا بم و داغون، به ربع ساعت نکشیده صدا خسته شد O_O زمان باقیمونده رو با خوندن بچه ها گذروندم و خودم با سایه صدام میخوندم

جلسه اولیمون با ما نمیخوند، گفتم خودت بخون تنها، دیدم خوند چه خوب خوند

میگفتم منم قبلا خجالت میکشیدم ولی بخون زودتر پیشرفت کنی

وقت رو به اتمام بود بچه های اطراف اومده بودن بالا سرمون میگفتن با منم کار کن استاد خیلی خوب کار میکنی

با ته مونده صدام گفتم مشکلی نیست بیا بشین بات کار کنم

وقت تموم بود یه دور مرور کردیم و بچه ها رفتن جلسه عمومی منم حنجرم تموم شده بود فقط سرفه میکردم رفتم آب خوردم بهتر شدم

ز میگفت صدات بد گرفته :) میگم یه ساعت با بچه ها خوندم(۴۰دقیقه البته)

با حال داغونی که این روزا داشتم وویسم خوب درمیومد ولی صدام خستست فعلا از وویس خبری نیست :)

Cm

از راه به درش بکنم یا نکنم

خواستگاری کرد یا کردم؟

آشغالِ پدرسوخته ی آشغال

بچه ,ها ,کار ,رو ,هم ,صدام ,بچه ها ,بچه های ,به من ,ها رو ,خوب کار

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها